کد مطلب:331002 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:984

تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی
تعریف اقتصاد و مفاهیم اقتصادی

اقتصاد چیست؟

انسان برای بقا و حیات خود احتیاج دارد به چیزهایی از قبیل غذا و لباس و مسكن كه «وسائل معاش» نامیده می شوند. انسان به غیر این امور نیز احتیاج دارد، از قبیل احتیاجات خانوادگی، یعنی زن و فرزند، احتیاجات فرهنگی، احتیاجات معنوی و دینی، احتیاجات سیاسی، یعنی حكومت و آنچه مربوط به شئون حكومت است، و احتیاجات اجتماعی از قبیل قضاوت «1». در میان احتیاجات انسان

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 412

اوّلی ترین آنها احتیاجات اقتصادی است، یعنی اموری كه انسان در حیات و بقای شخصی خود به آنها نیازمند است و بدون آنها قادر به ادامه حیات نیست «1» ..

اگر فرض كنیم زمانی بوده است كه انسان تنها زندگی می كرده است یعنی هیچ گونه اشتراك مساعی میان افراد نبوده است (نه اینكه حتی گلّه وار نیز زندگی نمی كرده است)، هركس خودش شخصاً مایحتاج زندگی خود را تهیه می كرده و به مصرف می رسانیده است، در آن زمان اقتصاد موضوع نداشته است، همان طوری كه یك گلّه آهو با هم چرا می كنند ولی هیچ گونه روابطی كه بتوان نام آنها را روابط اجتماعی یا اقتصادی نهاد در میان آنها وجود ندارد. ولی از آن زمان كه اشتراك مساعی و تقسیم كار و وظایف در میان افراد به وجود آمده است ولو در ساده ترین شكلهایش- یعنی در حوزه خانوادگی كه رئیس خانواده مدیریت این اجتماع كوچك را به عهده داشته است- خواه ناخواه روابط اجتماعی و مناسبات اجتماعی میان افراد برقرار شده و قهراً پای تقسیم وسائل معاش نیز به میان آمده است، یعنی میان افراد روابط ساده اقتصادی نیز برقرار شده است، خواه آنكه وسائل معاش را با كار ایجاد كرده باشند، یعنی «تولید» صورت گرفته باشد، و یا صرفاً به صورت آماده ای از طبیعت حیازت كرده باشند مثل اینكه ماهی را از آب و میوه را از درخت گرفته باشند، و خواه آنكه تقسیم مایحتاج به صورت متساوی صورت گرفته باشد یا متفاوت، یعنی آن كه قویتر و كارآمدتر بوده سهم و نصیب بیشتری داشته است. پس روابط اقتصادی هنگامی وجود پیدا می كند كه میان افراد روابط اجتماعی برقرار شود، یعنی اشتراك مساعی و تقسیم كار و وظیفه وجود پیدا كند و به واسطه محدود بودن امور معاشی احتیاج به تقسیم و توزیع پیدا شود؛ یعنی اگر فرض كنیم كه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 413

انسانها به واسطه احتیاجات خانوادگی و سیاسی و فرهنگی ناچار به زندگی اجتماعی باشند ولی وسائل معاشی آنقدر وافر باشد كه همه چیز مانند هوا- كه در عین اینكه ضروری ترین وسائل حیاتی است در اختیار همه است- در اختیار همه باشد پای تقسیم و توزیع به میان نمی آید و قهراً روابط خاص اقتصادی یعنی مالكیت فردی یا اشتراكی، حق، اولویت و غیره در میان آنها برقرار نخواهد شد «1».

روابط اقتصادی مانند سایر روابط اجتماعی امور قراردادی است. در روابط اجتماعی مفاهیمی از قبیل ریاست و مرئوسیت و زوجیت و وجوب اطاعت و غیره به میان می آید، و در روابط خاص اقتصادی مفاهیمی از قبیل مالكیت و مملوكیت و حق و مبادله و غیره به میان می آید؛ یعنی همینكه اشتراك مساعی و تقسیم كار ضرورت پیدا كرد، یك سلسله اعتبارات و مفاهیم اعتباری و قانونی ضرورت پیدا می كند. آن سلسله از مفاهیم اعتباری كه مربوط است به تولید و تقسیم و توزیع ثروت و وسائل معاش «روابط اقتصادی» نامیده می شود.

تولید

انسان با اكثر حیوانات این تفاوت را دارد كه غالب حیوانات معاش خود را از طبیعت به صورت آماده ای دریافت می كنند و خود قادر به تولید آنها نیستند، یعنی لزومی ندارد كه مقداری كار روی مواد طبیعی انجام دهند تا آماده شود، و هم قادر به انجام چنین كارهایی نیستند؛ ولی انسان از طرفی ملزم است به اینكه غالب وسائل معاش خود را با كار آماده كند، و هم استعداد چنین كارهایی در او هست.

بلكه می توان گفت در متن خلقت بین این احتیاج و این قدرت ارتباط برقرار است.

البته بعضی حیوانات نیز هستند كه وسائل معاش خود را با كار آماده می كنند و مولّد به شمار می آیند، مانند زنبور عسل و بعضی مورچگان كه هم زراعت دارند و هم دامداری «2». و چون تولید نیز معمولًا انفرادی نیست، اشتراكی و تعاونی است، قهراً روابط و مقررات خاصی را ایجاب می كند. پس روابط اقتصادی و قانونی به روابطی كه در باب تقسیم و توزیع و مصرف وسائل معاش ضرورت پیدا می كند

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 414

منحصر نیست، یك سلسله روابط نیز خواه ناخواه در تولید میان افراد برقرار می شود، مانند رابطه مزدبگیری و فروش كار و مزارعه و غیره. پس روابط اقتصادی از طرفی به واسطه تولید و از طرفی به واسطه تقسیم و توزیع ثروت برقرار می شود، یعنی چون ثروت غالباً در اول باید تولید و سپس تقسیم و توزیع شده و همه به آن احتیاج دارند و وافر و رایگان نیست، قهراً روابط اقتصادی به میان می آید. ولی روابط تولیدی مربوط است به ارزش كار، و ارزش كار اختصاص ندارد به كارهایی كه در تولید انجام می گیرد؛ كارهای غیر تولیدی یعنی كارهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی نیز ارزش دارد. در آنجا نیز روابط خاص اقتصادی به میان می آید، بلكه ارزش كار تابع ارزش اقتصادی نیست، یعنی این طور نیست كه منحصراً ملاك ارزش كار حاجت اقتصادی باشد؛ ملاك ارزش كار همه احتیاجات طبیعی و فطری است، اقتصاد یكی از احتیاجات طبیعی و فطری است. ما در آینده در فصل «ارزش» روی این جهت ان شاء اللَّه بحث خواهیم كرد.

دو نوع رابطه

روابط اقتصادی دو نوع است: روابط تكوینی و طبیعی، و روابط اعتباری و قانونی (و به عبارت دیگر دو نوع اقتصاد داریم: اقتصاد طبیعی و اقتصاد برنامه ای).

روابط طبیعی عبارت است از یك سلسله روابط علّی و معلولی كه خواه ناخواه در امور اقتصادی پیش می آید، مثل روابط مربوط به عرضه و تقاضا و بها در اقتصاد آزاد و مبادله ای: تورّم پول، افزایش و كاهش قیمتها، بیكاری، بحران اقتصادی، سود، ضرر، مزد، مالیات، و امثال اینها. اما روابط اعتباری و قراردادی عبارت است از قوانین مربوط به حقوق و مالكیتهای شخصی یا اشتراكی.

تأثیر روابط طبیعی و روابط قراردادی در یكدیگر

از جمله مسائل قابل توجه، تأثیر روابط طبیعی و قراردادی در یكدیگر است.

روابط طبیعی با كار و صنعت و تكامل ابزار تولید و رقابتها و تمركزها مرتبط است و به عقیده ماركسیستها تكامل ابزار تولید خواه ناخواه سبب می شود كه قوانین اقتصادی تغییر یابد. به عبارت خود آنها «تكامل ابزار تولید سبب تغییر در روابط حقوقی افراد می گردد» یعنی آنها روابط قراردادی را صددرصد تابع ابزار تولید كه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 415

حاكم بر روابط طبیعی اقتصادی می باشد می دانند، یعنی می گویند تكامل ابزار تولید سبب می شود كه روابط طبیعی اقتصادی تغییر یابد و این تغییر خواه ناخواه سبب تغییر قهری و قطعی در قوانین و مقررات اقتصادی می شود؛ اصولًا هر قانون اقتصادی ناشی و حاكی از یك مرحله خاص از مراحل تكامل ابزار تولید است و بس. شاید از نظر ماركسیستها تأثیر روابط اعتباری در روابط طبیعی اقتصاد مفهومی نداشته باشد و از نظر بعضی دیگر برعكس، تأثیر روابط طبیعی در روابط اعتباری مفهوم درستی نداشته باشد. اما هیچ یك درست نیست؛ هم مقررات اجتماعی خاص، جریانات طبیعی اقتصادی خاصی را به دنبال خود می آورد، و هم روابط و آثار طبیعی خواه ناخواه یك سلسله مقررات جدیدی را ایجاب می كند. ولی مطلب اساسی این است كه آیا مقررات اقتصادی، یعنی روابط اعتباری اقتصاد، مبنائی جز وسائل تولید ندارد؟ یا آنكه این مقررات كه یك سلسله مقررات اجتماعی به معنی اخص است ناشی از یك سلسله حقوق طبیعی است مستقل از ابزار تولید؟ اختلاف نظر اساسی ما با ماركسیستها در این قسمت است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 419 علم اقتصاد ..... ص : 417

مبادله

یكی از مسائل مربوط به اقتصاد، مبادله است. مبادله فرع بر مالكیت فردی است «1». اقتصاد مبادله ای یعنی اقتصاد مبنی بر مالكیت فردی. مبادله گاهی به صورت مبادله كالا به كالاست كه در اجتماعات اولیه وجود داشته، و گاهی با میانجی گری پول است كه مسلماً در اثر رشد و توسعه اقتصاد چاره ای نبوده از اینكه واسطه ای برای مبادلات پیدا شود. مسلماً تا وقتی كه زندگی اجتماعی بشر در حدود زندگی خانوادگی بوده نه بیشتر، مبادله وجود نداشته است. زندگی خانوادگی تبدیل شده به زندگی قبیله ای. آیا در زندگی قبیله ای نیز مالكیت فردی و مبادله وجود نداشته است آن طور كه سوسیالیستها مدعی هستند؟ و یا بشر به صرف اینكه پا از زندگی خانوادگی به زندگی اجتماعی گذاشت پای مالكیت فردی و مبادله به میان آمد؟

مطلبی است كه بعدها باید درباره آن بحث كنیم.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 416

پول

یكی از مسائل اقتصادی «پول» است. تا زمانی كه زندگی اجتماعی بشر توسعه زیادی نداشت و تقسیم كار و تخصص، زیاد به میان نیامده بود حوائج افراد به آسانی قابل مبادله بود، یعنی افراد به سهولت می توانستند آنچه را كه احتیاج دارند به وسیله مبادله با چیزی كه خود تولید می كنند و مورد احتیاج تولید كننده كالای مورد نیاز است به دست آورند. ولی تدریجاً در اثر تكامل صنایع و توسعه احتیاجات و تنوع آنها و ازدیاد روابط و تقسیم و تخصص بیشتر، مبادله دچار اشكال شد، ناچار لازم شد كه شی ء خاصی كه دارای ارزش ذاتی یا اعتباری و تضمینی باشد به میان بیاید كه آن «پول» است. در باب پول مباحثی هست، یكی این كه آیا ارزش طلا و نقره ذاتی است؟ یعنی از آن جهت واسطه واقع شده كه مورد احتیاج همه است و در همه زمانها مورد احتیاج است، و بعلاوه كهنه و فاسد نمی شود، و بعلاوه سبك و قابل حمل و نقل است؟ یا علت دیگر دارد و جنبه قراردادی دارد؟ مطلب دیگر این كه در چه مرحله از مراحل تاریخی اجتماع بشر و در چه دوره ای از ادوار تاریخ، پول رایج شده است؟ اینها مطالبی است كه در آینده باید از آنها بحث كنیم.

ارزش

یكی دیگر از مسائل مربوط به اقتصاد، ارزش یا قیمت است. در اقتصادهای مبادله ای كالاها قیمتهای متفاوتی دارند؛ قیمتها بالا و پایین می روند؛ گاهی یك چیز از یك چیز دیگر گرانتر و گاهی ارزانتر می شود؛ گاهی با اینكه قیمتها بالا است، چون پول بیشتر است رفاه بیشتر است؛ و گاهی در عین تنزل قیمت، زندگی سخت است؛ گاهی بالارفتن قیمتها باعث سختی معیشت است. چه رابطه ای میان اینها هست؟ اولًا ارزش از كجا پیدا می شود؟ این مسئله یك مسئله فلسفی است. ثانیاً علت بالارفتن ها و پایین رفتن ها چیست؟ چگونه می توان رفاه را تأمین كرد؟

چگونه می توان قیمتها را تثبیت كرد؟ اینها یك سلسله مسائل دیگر است كه در آینده از آنها ان شاء اللَّه بحث خواهیم كرد.

مراحل زندگی اجتماعی و اقتصادی

مسئله دیگر این است كه بشر از لحاظ اجتماعی و اقتصادی چه مراحلی را طی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 417

كرده است؟ به عقیده سوسیالیستها زندگی بشر از ابتدا تا عصر حاضر چهار مرحله را طی كرده است:

الف. اشتراك اولیه.

ب. فئودالیسم.

ج. سرمایه داری.

د. سوسیالیسم.

این احوال و اطوار باید با گفته نویسندگان تاریخ تمدن كاملًا تطبیق و مقایسه شود؛ یعنی باید دید بشر در جمیع شئون زندگی خود از فرهنگ و سیاست و عقاید مذهبی چه مراحلی را طی كرده است تا مراحل اقتصادی نیز روشن شود. در آینده ان شاء اللَّه درباره این جهت نیز سخن گفته خواهد شد.

علم اقتصاد

مطابق آنچه قبلًا گفتیم، ما دو نوع روابط اقتصادی داریم: روابط طبیعی و روابط اعتباری و قراردادی. از لحاظ روابط طبیعی، علم اقتصاد علم به قوانین طبیعت است آنچنانكه هست، یعنی یك علم نظری است «1» و اختلاف نظر در این علم از قبیل اختلاف نظر در علوم نظری است و البته كمتر هم مورد اختلاف خواهد بود. ولی از لحاظ روابط اعتباری، علم اقتصاد علم به روابط است آنچنانكه باید باشد. از نظر دوم است كه مسئله عدالت و ظلم و خوب و بد و شایسته و ناشایسته به میان می آید و به اصطلاح جنبه اخلاقی دارد. معمولًا در كتب میان این دو قسمت تفكیك نمی شود و همین جهت منشأ اشتباهات زیادی می گردد. علم اقتصاد به معنی اول اصول و مبادئی دارد. هیچ یك از قوانین و مقررات علم اقتصاد به معنی دوم تأثیری در اول ندارد مگر آنگاه كه به مرحله عمل و واقعیت عینی بیاید، زیرا مطلقاً امور اعتباری از آن جهت كه اعتباری هستند در امور عینی و واقعی تأثیر ندارند مگر بعد

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 418

از آن كه به مرحله عمل در آیند. ولی قواعد و قوانین علم اقتصاد نظری در علم اقتصاد عملی مؤثر است. در كتاب اصول علم اقتصاد نوشین ص 5 می گوید:.

باید دانست كه علم اقتصاد قسمتی از علم اجتماع است و درباره روابطی كه از زندگی بشر در اجتماع نتیجه می شود بحث می كند ... علم اقتصاد فقط روابطی را كه بین مردم روی اساس تولید و تقسیم محصول كار اجتماعی ایجاد می گردد بحث می نماید. این روابط را معمولًا «مناسبات تولید» می نامند.

هیچ توضیح نمی دهد كه آیا مقصود روابط قراردادی است یا روابط طبیعی.

صفحه 6:.

باز باید بگوییم آیا علم اقتصاد كلیه روابط تولید بین بشر را مطالعه و از آن بحث می نماید؟ خیر، برای مثال یك نوع اقتصاد طبیعی را ...

آنگاه به تفصیل اقتصاد اشتراكی قدیم و اقتصاد اشتراكی جدید و وجه مشترك آنها را- و آن اینكه هر دوی اینها به واسطه اراده باشعور بشری اداره می شوند- ذكر می كند و سپس به اقتصاد سرمایه داری كه عبارت است از مجموع سازمانهای پراكنده غیر متمركز و نامنظم، مثال می زند. آنگاه در صفحه 7 می گوید:.

اینك باید بپرسیم پس این اجتماع نامنظم چگونه می تواند به هستی خود ادامه دهد، و تعادل بین احتیاجات مردم و تولید چگونه برقرار می گردد؟

البته قوانینی موجود است كه در روابط نامنظم اجتماع سرمایه داری تأثیر دارد، ولی این قوانین به خودی خود و بدون اینكه تابع اراده و تمایلاتِ باشعور شركت كنندگان در امر تولید باشد تأثیر می نماید. این است اختلاف شدیدی كه بین این قوانین و قوانین اقتصاد طبیعی- خواه اقتصاد كهن خانوادگی دهقانی، خواه اقتصاد اجتماع سوسیالیستی آینده- موجود می باشد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 419

موضوع بحث و مطالعه علم اقتصاد همین قوانین ابتدائی است كه انتظام دهنده روابط تولید اجتماع سرمایه داری (تجاری) می باشد.

از اینجا معلوم می شود كه مقصود نویسنده از «روابط اقتصادی» كه در آغاز مطلب گفت، روابط طبیعی است، زیرا روابط اعتباری و قراردادی در اجتماع اشتراكی نیز هست و آنچه مایه اختلاف اجتماع اشتراكی و اجتماع سرمایه داری هست این است كه اجتماع سرمایه داری با قوانین طبیعی اداره می شود و اجتماع اشتراكی با قوانین ارادی و اختیاری.

سپس می گوید:.

ممكن است از آنچه گذشت چنین نتیجه بگیریم كه علم اقتصاد در اقتصاد طبیعی قدیمی و اجتماع كمونیستی كه هر دو به واسطه اراده باشعور یگانه ای اداره می شوند هیچ موضوعی كه قابل بحث باشد نخواهد یافت.

البته برای مطالعه روابط تولید اجتماع آینده كه بدون شك هزار بار غامض تر از روابط تولید اقتصاد طبیعی قدیمی خواهد بود علم مخصوصی لازم خواهد آمد، ولی در هر صورت آن علم، اقتصاد نخواهد بود.

در اینجا این پرسش پیش می آید كه اولًا آیا علم اقتصاد اختصاص دارد به اجتماع سرمایه داری، و حتی در اجتماع اشتراكی اولیه و اجتماع فئودالیستی نیز علم اقتصاد معنی ندارد؟ یا فقط در اجتماعاتی كه با اراده و شعور و تدبیر اداره می شوند و قوانین طبیعی حكمفرما نیست اقتصاد نیست و هرجا كه هست اقتصاد هم هست؟ قطعاً شقّ دوم صحیح است. پس آنچه گفته شد كه «موضوع بحث و مطالعه علم اقتصاد قوانین ابتدائی است كه انتظام دهنده روابط تولید اجتماع سرمایه داری (تجاری) است» ناقص است مگر آنكه گفته شود مقصود از اجتماع سرمایه داری تجاری، مطلق اجتماعات مبادله ای است، پس این اشكال وارد نخواهد بود.

ثانیاً همان طوری كه اجتماع فئودالی روی قوانین خاص اقتصادی منتهی به سرمایه داری و سرمایه داری منتهی به سوسیالیستی می شود، اجتماع اشتراكی اولیه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 20 425 ثروت یا مال ..... ص : 424

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 420

نیز روی یك سلسله قوانین طبیعی كه مافوق اراده و شعور مردم است به اجتماع فئودالی منتهی شده، پس اجتماع اشتراكی اولیه نیز در عین اینكه با اراده و شعور از لحاظ اقتصادی تنظیم می شده به حكم قوانینی مافوق اراده و شعور جامعه متكامل شده و به صورت اجتماع فئودالی درآمده است؛ آیا آن قوانین مافوق شعور اجتماع روابط اقتصادی است؟ پس آن اجتماعات نیز تابع قوانین لایشعر اقتصادی بوده است. اگر آن قوانین قوانین غیر اقتصادی است پس فلسفه «ماركس» مبنی بر اینكه «محرك اصلی چرخ تاریخ روابط اقتصادی است» غلط است.

ثالثاً اگر در اجتماع كمونیستی روابط اقتصادی به واسطه عدم مالكیت فردی و عدم مبادله و فقدان ارزش پول وجود ندارد و از این جهت اقتصاد وجود ندارد، پس معنی اینكه «روابط تولیدی غامضی خواهد بود» چیست؟ و اگر روابط تولیدی هست پس چرا علمی كه آن روابط را توضیح می دهد «اقتصاد» نیست؟ مگر اینكه گفته شود مقصود از علم اقتصاد علم به قوانین طبیعی خارج از اختیار بشر در روابط تولیدی است. در اجتماع آینده روابط تولیدی هست ولی خارج از اختیار بشر نیست، قوانین طبیعی نیست، قوانین ارادی است.

در كتاب عقاید بزرگترین علمای اقتصاد تألیف جرج ساول، ترجمه دكتر حسین پیرنیا، صفحه اول می گوید:.

افعال و اسلوبهای اقتصادی اجزاء یك نظام كاملی كه تمام آن قبلًا توسط دانشمندان ساخته و پرداخته شده و بعداً برقرار گردیده باشد نیست، بلكه یك عده طرق خاصی است كه معلوم نیست به وسیله چه كسانی برای رفع احتیاجات عملی زندگی بشر اختراع گردیده و برحسب مقتضیات و تغییرات اوضاع و احوال آزمایش شده، تغییر یافته و تركیب گردیده و در طول زمان محفوظ مانده یا متروك شده است. پول، قیمتها، بازار، سود، ضرر، مزدها، سرمایه گذاری، مالیاتها، و سایر لغات اقتصادی نامهایی است برای عادات یا مؤسساتی كه از قدیم الایام در جوامع بشری وجود داشته و مانند اختراعات و مؤسسات دیگری كه اقتصادی نیستند، از قبیل لباس و ابزار كار و سلاحها و هنرها و تربیت و زناشویی و حكومت و مذاهب، از محصولات متنوع و پرارزش تجارب بشری می باشد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 421

صفحه 2:.

معمولًا به رفتاری اطلاق «اقتصادی» می شود كه با طرق و وسائلی كه افراد بشر معاش خود را تأمین می نمایند ارتباط داشته باشد ...

ایضاً صفحه 2:.

كلمه «اكونومی» از یك كلمه یونانی قدیم یعنی «ایكونُمُس» اشتقاق یافته.

معنی این كلمه تا آنجا كه بتوان آن را ترجمه كرد اداره منزل یا تدبیر منزل است.

صفحه 3:.

... افكار اقتصادی از ابتدا همیشه شامل قضاوت در باب بهترین و بدترین روش كار و قبول یك روش معین بوده و مفهوم نظم و به دست آوردنِ بهترین نتیجه را دربر داشته است. در مورد اداره اجتماع، هدفِ افكار اقتصادی و موضوع عقاید اقتصادی تعیین روشی است كه منافع اجتماعی را به بهترین وجهی تأمین نماید، و نیز انتخاب روش كار و برنامه برای آن اجتماع. عقاید اقتصادی همیشه با دستورهای اخلاقی راجع به طرز كار و ترتیب تقسیم محصول توأم بوده است.

این تعریف برای افكار و عقاید اقتصادی منطبق است با فلسفه های اقتصادی یعنی مكاتب اقتصادی، و به عبارت اخری منطبق است با روابط اعتباری و قراردادی، و به عبارت دیگر با اقتصاد برنامه ای كه از طرف تئوریسینها و فلاسفه و ادیان پیشنهاد می شود، نه با علم اقتصاد به معنی علم بیان قوانین لایشعر و كور و كر جامعه سرمایه داری كه از كتاب اصول علم اقتصاد نوشین نقل كردیم «1». از این نظر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 422

باید به سایر كتب اقتصادی مراجعه شود.

در صفحه 14 می گوید:.

از مطالعه نوشته های علمای قدیم و قرون وسطی راجع به علم اقتصاد می توان چنین نتیجه گرفت كه در دوره های مزبور علم اقتصاد دارای خصوصیات زیر بوده است:

علم اقتصاد مجموعه ای از روشهای اقتصادی كه در یك زمان وجود داشته نبوده، بلكه مجموعه ای از عقاید و افكاری بوده است كه از روشهای مزبور استنباط می شده. علم اقتصاد مجموعه ای از قوانینی شبیه به قوانین علوم طبیعی مانند قوانین علم فیزیك و علم شیمی كه بتوان به وسیله تجربه و آزمایش آن را اثبات نمود و به وسیله آن وقوع قضایا را پیش بینی كرد و در هر زمان و مكان صادق باشد نبوده، بلكه عقایدی بوده است كه با وضع اجتماعات و عادات مردم و درجه تمدن آنان تغییر می كرده است.

علم اقتصاد عبارت از توصیف واقعی و بدون منظور قضایای اقتصادی نبوده، زیرا كلیه عقاید اقتصادی برای منظورهای خاصی غیر از تجزیه و تحلیل واقعی قضایا از قبیل منظور اخلاقی و منظور مدنی یا دفاع از نظام گذشته یا موجود یا پیشنهاد شده برای آینده، بیان و ساخته شده است. علم اقتصاد شعبه ای مجزا از سایر شئون زندگی بشر مانند زندگی سیاسی، اجتماعی، هنری، مذهبی و اخلاقی او نبوده است.

از همه این بیانها استفاده می شود كه منظور «جرج ساول» از علم اقتصاد، مكتب اقتصادی است (و به عبارت دیگر اقتصاد برنامه ای است) كه یك فن

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 423

دستوری است و از این نظر آراء و عقاید درباره آن فرق می كند. از این نظر سوسیالیسم نیز مانند كاپیتالیسم یك تئوری اقتصادی است؛ درست برخلاف نظر كتاب اصول علم اقتصاد كه علم اقتصاد را صرفاً عبارت می داند از علم به قوانین طبیعی كه در صورتی كه اقتصاد آزاد و شخصی و غیر متمركز باشد خواه ناخواه بر روابط تولیدی حكومت می كند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 424

ثروت یا مال

ثروت یا مال عبارت است از هر چیزی كه یكی از حوائج طبیعی یا اعتباری، ضروری یا تجملی بشر را برآورد. (ولی به عقیده بعضی مال یا ثروت عبارت است از چیزی كه بشر آن را با كار به وجود آورده است.).

همان طور كه در فقه گفته شده است لازمه ثروت بودن و مالیّت، مملوكیّت نیست، زیرا ممكن است مالی تصاحب نشده باشد یا آنكه از نوع اموالی باشد كه منافعش به عموم تعلق داشته باشد، مانند اراضی مفتوحة عنوة، یا به طبقه خاصی تعلق داشته باشد، مانند اوقاف. از آن طرف ممكن است چیزی مملوك باشد ولی به علت كافی نبودن برای رفع احتیاج بشر به واسطه خردی، مال و ثروت شمرده نشود، مانند یك حبه گندم. بر حبه گندم آثار مملوكیت ممكن است بار شود؛ دیگران بدون رضایت صاحب آن حق اتلاف و تصرف در آن ندارند اما چون مالیت ندارد قابل خرید و فروش نیست و به اصطلاح دارای ارزش نیست و قابلیت مبادله ندارد، لهذا می توان گفت ضمان آور نیز نیست، مصداق «مَنْ اتْلَفَ مالَ الْغَیْرِ فَهُوَ ضامِنٌ» یا عَلَی الْیَدِ ما اخَذَتْ حَتّی تُؤَدِّیَهُ نیست.

عامل تولید كننده ثروت گاهی یك چیز و گاهی دو چیز و گاهی سه چیز می باشد؛ به این ترتیب:.

الف. ثروتهایی كه فقط طبیعت در تولید و ایجاد آنها دخالت دارد؛ مانند میوه های جنگلی، گلهای صحرایی، گیاهان دارویی و علفهایی كه به درد حیوانات

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 20، ص: 425

اهلی می خورد ..

ب. ثروتهایی كه طبیعت به علاوه كار و كوشش انسان در ایجاد آنها دخالت داشته است، مانند درختی كه به دست یك انسان كاشته می شود؛ تخم یك درخت دیگر یا قلمه یك درخت دیگر را در زمین می كارد و درخت می گردد. این درخت محصولی است از قوای طبیعت و به كوشش انسانی كه قصد تولید داشته است. از این قبیل است دامداری، مرغداری و امثال اینها «1» ..

ج. ثروتهایی كه [از] طبیعت به علاوه كار به علاوه سرمایه «2»- كه خود محصولی از كار و طبیعت است- به وجود می آید. از این قبیل است محصولات كشاورزی ماشینی و حتی غیر ماشینی، و همچنین منسوجات، كفش، داروهای شیمیایی، قند، شكر، نان.

آیا ممكن است بدون دخالت طبیعت، تنها با كار یا با كار و سرمایه ایجاد ثروت كرد؟ البته نه، زیرا ثروت بالاخره یا ماده ای است از مواد ساخته شده طبیعت و یا امری است كه به طبیعت تعلق دارد مانند امتیاز تألیفات علمی و ادبی و یا امتیاز اختراعات و اكتشافات.

آیا ممكن است تنها طبیعت و سرمایه تولید ثروت كند و كار هیچ گونه دخالتی نداشته باشد؟ ظاهراً هنوز چنین وسیله ای برای بشر پیدا نشده است و شاید به این نحو كه حتی سرمایه (كارخانه) احتیاج به مدیر و مراقب و متخصص نداشته باشد هرگز تحقق نخواهد یافت؛ ولی به معنی اینكه تمام كارهای تولیدی را سرمایه (كارخانه) انجام دهد و كار تنها همان باشد كه صرف امور تخصصی یا غیر تخصصی می شود، البته امری ممكن است و هرچه صنعت پیشرفت می كند از دخالت مستقیم كار و كارگر در تولید كاسته می شود و بر دخالت سرمایه افزوده می گردد.